سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۲: رفتی و نام تو ز زبانم نمی رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفتی و نام تو ز زبانم نمی رود واندیشه تو از دل و جانم نمی رود گر چه حدیث وصل تو کاری نه حد ماست الا بدین حدیث زبانم نمی رود تو شاهدی نه غایب ازیرا خیال تو از پیش خاطر نگرانم نمی رود گریم ز درد عشق و نگویم که حال چیست کین عذر بیش با همگانم نمی رود خونی روانه کرده ام از دیده وین عجب کز حوض قالب آب روانم نمی رود چندان چو سگ بکوی تو در خفته ام که هیچ از خاک درگه تو نشانم نمی رود ذکر لب تو کرده ام ای دوست سالها هرگز حلاوتش ز دهانم نمی رود از مشرب وصال خود این جان تشنه را آبی بده که دست بنانم نمی رود دانم یقین که ماه رخی قاتل منست جز بر تو این نگار گمانم نمی رود آبم روان ز دیده و خوابم شده ز چشم اینم همی نیاید و آنم نمی رود از سیف رفت صبر و دل و هردم اندهی ناخوانده آید و چو برانم نمی رود سیف فرغانی