سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۲۴: عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است تو چو جانی وهمه بی تو تن بی جانند شود از شعله جهانسوز چراغ خورشید گر چو شمع قمرش با تو شبی بنشانند طوطیانی که بیاد تو دهان خوش کردند ازبر خویش شکر را چو مگس می رانند خوب رویان همه چون انجم و خورشید تویی همه از پرتو رخساره تو پنهانند خرد وعشق اگر چه نشود با هم جمع مبتلای غم عشق تو خرد مندانند گر رسد تیر بلایی زکمان حکمت عاشقان همچو سپر روی نمی گردانند عاشقانرا که چو من دست بزر می نرسد سر آن هست که در پای تو جان افشانند عمر عشاق تو مانند نمازست ای دوست لاجرم در همه ارکانش ترا می خوانند دعوی چاکری تو چو منی را نرسد که غلامان ترا بنده خداوندانند این لطایف که در اوصاف تو من می گویم هوس آن همه را هست ولی نتوانند سیف فرغانی از حرمت نام یارست گر نویسند سخنهای ترا ور خوانند وقت آن شد که خضر گوید و مردم دانند که تویی آب حیات و دگران حیوانند اهل صورت همه از معنی تو بی خبرند واهل معنی همه در صورت تو حیرانند سیف فرغانی