سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۲۳: آنچه عشقت با دل ما می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنچه عشقت با دل ما می کند موج در اطراف دریا می کند آنچه دارم عشق تو از من ببرد هرچه بیند ترک یغما می کند نقطه خال عدس مقدار تو چون عدس تولید سودا می کند هر غمی کز عشقت آید در درون جان برغبت در دلش جا می کند روح را فیض از لب جان بخش تست زآن چو عیسی مرده احیا می کند من غلامی تو می خواهم چنانک بنده آزادی تمنا می کند آن سر گیسوی همچون سلسله عقل را زنجیر در پا می کند من نبودم واله و شوریده لیک عشق رویت این تقاضا می کند نیست با عاشق جفا آیین دوست با من درویش عمدا می کند گرچه بر چون من گدایی در ببست بر سگان کوی در وا می کند در خرامیدن قد چون سرو او کار صد دل زیر وبالا می کند دل بخوبان دگر از شوق او چون مگس آهنگ حلوا می کند چون صدف ازآب دریا سیر نیست قطره می بیند دهن وا می کند وصف رویش سیف فرغانی مدام همچو مجنون وصف لیلا می کند شد بهار وگل بباغ آورد رخت بلبل شوریده غوغا می کند سیف فرغانی