سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۲: هرکه در عشق نمیرد ببقایی نرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرکه در عشق نمیرد ببقایی نرسد مرد باقی نشود تا بفنایی نرسد تو بخود رفتی از آن کار بجایی نرسید هرکه از خود نرود هیچ بجایی نرسد در ره او نبود سنگ و اگر باشد نیز جز گهر از سر هر سنگ بپایی نرسد عاشق از دلبر بی لطف نیابد کامی بلبل از گلشن بی گل بنوایی نرسد سعی کردی و جزا جستی و گفتی هرگز بی عمل مرد بمزدی و جزایی نرسد سعی بی عشق ترا فایده ندهد که کسی بمقامات عنایت بغنایی نرسد هرکرا هست مقام از حرم عشق برون گرچه در کعبه نشیند بصفایی نرسد تندرستی که ندانست نجات اندر عشق اینت بیمار که هرگز بشفایی نرسد دلبرا چند خوهم دولت وصلت بدعا خود مرا دست طلب جز بدعایی نرسد خوان نهادست و گشاده در و بی خون جگر لقمه یی از تو توانگر بگدایی نرسد ابر بارنده و تشنه نشود زو سیراب شاه بخشنده و مسکین بعطایی نرسد سیف فرغانی دردی ز تو دارد در دل می پسندی که بمیرد بدوایی نرسد سیف فرغانی