سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸: نگار من چو اندر من نظر کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگار من چو اندر من نظر کرد همه احوال من بر من دگر کرد بپرسش درد جانم را دوا داد بخنده زهر عیشم را شکر کرد ز راه دید ناگه در درونم درآمد نور و ظلمت را بدر کرد بشب چون خانه گشتم روشن از شمع که چون خورشیدم از روزن نظر کرد ز هر وصفی که بود او را و اسمی بقدر حال من در من اثر کرد بگوشم گوش شد با چشم شد چشم ز هرجایی بنسبت سر بدر کرد بغمزه کشت و آنگاهم دگر بار بلب چون مرغ عیسی جانور کرد چو سایه هستیم را نور خود داد چو آن خورشید رخ بر من گذر کرد دلم روشن نگردد بی رخ او که بی آتش نشاید شمع بر کرد برین سر راست ناید تاج وصلش ز بهر تاج باید ترک سر کرد بجان در زلفش آویزم چه باشد رسن بازی تواند این قدر کرد مرا از حال عشق و صبر پرسید چه گویم این مقیم است آن سفر کرد خمش کن سیف فرغانی کزین حال نمی شاید همه کس را خبر کرد سیف فرغانی