سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۶: یار من خسرو خوبان ولبش شیرینست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار من خسرو خوبان ولبش شیرینست خبرش نیست که فرهاد وی این مسکینست نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او سخن تلخ چو جان در دل من شیرینست دید خورشید رخش وز سر انصاف بماه گفت من سایه او بودم وخورشید اینست با رخ او که در او صورت خود نتوان دید هرکه در آینه یی می نگرد خود بینست پای در بستر راحت نکنم وز غم او شب نخسبم که مرا درد سر از بالینست خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی رویش از خون جگر چون رخ گل رنگینست دلستان تر نبود از شکن طره او آن خم وتاب که در گیسوی حورالعینست در ره عشق که از هر دوجهانست برون دنیی ای دوست زمن رفت وسخن دردینست گر کسی ماه ندیدست که خندید آنست ورکسی سرو ندیدست که رفتست اینست سیف فرغانی تا ازتو سخن می گوید مرغ روح از سخنش طوطی شکر چینست سیف فرغانی