سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۴: مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست شبی نگفت که بیمار عشق من چونست زدست نشتر غمهای او که نوشش باد دل شکسته من همچو رگ پر از خونست اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم درین معامله بی جان غم تو مغبونست نه دلستان چوتو باشد هرآنکه نیکوروست نه مستی آرد چون می هرآنچه میگونست کسی که هر دو جهان ملک اوست گر راضی است دلش بدون تو ای دوست همتش دونست بلطف از همه خوبان زیادی که ترا جمال معنی از حسن صورت افزونست بعهد حسن تو تنها نه من شدم مفتون که برجمال تو امروز فتنه مفتونست عجب مشاهده روی تو چگونه بود که دیدن سگ کویت بفال میمونست بنوبت تو که لیلی وقتی آن عاقل که برجمال تو واله نگشت مجنونست بهر که او غم من می خوردهمی گویم اگر ترا دل صافی وطبع موزونست رقیب تو وترا من بشعر رام کنم که رام کردن دیو وپری بافسونست چو برکنار فتاد ازتو سیف فرغانی ازآب دیده (خود) در میان جیحونست ازو بپرس که دست از دلم نمی دارد زمن مپرس که در دست او دلت چونست سیف فرغانی