سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۷: دلرا چو کرد عشق تهی و فرو نشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلرا چو کرد عشق تهی و فرو نشست ای صبر باوقار تو برخیز کو نشست بی بند عشق هیچ کس از جای برنخاست در حلقه یی که آن بت زنجیر مو نشست آنرا که زندگی دل از درد عشق اوست گر چه بمرد از طلب او،مگو نشست بی روی دوست سعی نمودیم و بر نخاست این بار غم که بر دل تنگم ازو نشست آن کو بجست و جوی تو برخاست مر ترا تا ناورد بدست نخواهد فرو نشست مشتاق روی خوب تو در انتظار او حالی اگر چه داشت بد اما نکو نشست فردا بروح عشق تو ای جان چو آدمی برخیزد آن سگی که برین خاک کو نشست هم عاقبت چو بلبل شوریده شاد شد ماهی بر وی دوست که سالی ببو نشست آنکس که در طریق تو گم گشت همچو سیف از گفت و گو خمش شدو از جست و جو نشست سیف فرغانی