سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۰: در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست در قدت می نگرم سرو خرامان اینجاست من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش بر دهان تو نهم کآبخور جان اینجاست خانه یی چون حرم و بر در و بامش عشاق چون مگس جمع شده کآن شکرستان اینجاست پرده داران تو گر چند بسنگم بزنند نروم همچو سگ از در که مرا نان اینجاست من دوا یابم اگر لطف تو گوید که بده مرهم وصل، که این خسته هجران اینجاست اندرین مجمع اگر جمع شوم شاید ازآنک رخ و زلفی که مرا کرد پریشان اینجاست یوسف حسنی و در هر طرفی چون یعقوب از برای تو بسی عاشق گریان اینجاست تو امام همه خوبانی و با آن قامت قبله کافر و محراب مسلمان اینجاست تو زر لطف کنی بخش و چو من درویشی آخر ای گنج گهر با دل ویران اینجاست باز روح ار ز پی صید روان شد، آن تن که بدل همچو جلاجل کند افغان اینجاست دور ازین باغ رقیب تو بهرجا که بود همچو اشکسته سفالیست که ریحان اینجاست ای بکعبه شده در بادیه چون اعرابی آب باران چه خوری؟ چشمه حیوان اینجاست سیف فرغانی از آن نور روان چون خورشید روز وصلی که ندارد شب هجران اینجاست سیف فرغانی