سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۲: ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب درد مراست نرگس بیمار تو طبیب بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب در حال من نظر کن و از آه من بترس کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب زنهار با غریب و گدا لطف کن که من در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب در شهر با توام خبر عشق فاش شد از اشکم این تواتر و از شعرم این نسیب عقلم چنان برفت که امروز عاجزست ز اصلاح من معلم وز ارشاد من ادیب حسنت رضا نداد بسامان (کار) من لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب با روی چون نگار تو خاک رهست گل با زلف مشکبار تو درد سرست طیب با جز تو دوستی نبود شغل اهل دل حاشا که دستکار مسیحا بود صلیب این بنده از وصال تو محروم بهر چیست او در طلب مجد و تویی در دعا مجیب تیر دعای من بنشانه نمی رسد الرمی قد تواتر والسهم لایصیب من داعی توام باجابت امیدوار داعیک لایرد و راجیک لایخیب نبود شکیب از گل روی تو سیف را تا عندلیب منبر گل را بود خطیب سیف فرغانی