سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۸: ای خجل از روی خوبت آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خجل از روی خوبت آفتاب روز من بی تو شبی بی ماهتاب آفتاب از دیدن رخسار تو آنچنان خیره که چشم از آفتاب چون مرا در هجر تو شب خواب نیست روز وصلت چون توان دیدن بخواب بر سر کوی تو سودا می پزم با دل پرآتش و چشم پرآب عقل را با عشق تو در سر جنون صبر را از دست تو پا در رکاب خون چکان بر آتش سودای تو آن دل بریان من همچون کباب در سخن زآن لب همی بارد شکر در عرق زآن رو همی ریزد گلاب چشم مخمورت که ما را مست کرد توبه خلقی شکسته چون شراب از هوایی کآید از خاک درت آنچنان جوشد دلم کز آتش آب جز تو از خوبان عالم کس نداشت سرو در پیراهن و مه در نقاب بی خطا گر خون من ریزی رواست ای خطای تو بنزد ما صواب تو طبیب عاشقان باشی، چرا من دهم پیوسته سعدی را جواب سیف فرغانی چو دیدی روی دوست گر بشمشیرت زند رو بر متاب سیف فرغانی