سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۱: در دل عاشق اگر قدر بود جانانرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دل عاشق اگر قدر بود جانانرا نظر آنست که در چشم نیارد جانرا تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر خود بجان تو نباشد طمعی جانانرا دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد که چو سختی رسدش سست کند پیمانرا قومی از دوستیش دشمن جان خویشند ای توانگر بنگر همت درویشانرا همتت گر بدو عالم نگرانی دارد تو بدان لاشه بسر چون بری این میدانرا دادن جان قدم چون تو جوامردی نیست که بلب از دهن سگ بربایی نانرا طالب دوست شکایت نکند از دشمن چه غم از سرزنش مطرقه مر سندانرا گر مرا درد و جهان دست دهد در ره دوست قدم از جا نرود عاشق سرگردانرا نرود با سر ملک و ننهد پا بر تخت گر گدایی درش دست دهد سلطانرا خویش و پیوند بیکباره حجاب راهند ببر از جمله و بیگانه شمر خویشانرا سیف فرغانی ناجسته میسر نشود آنچه مردم بطلب باز نیابد آنرا سیف فرغانی