سیف فرغانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸: گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر چه وصلت نفسی می ندهد دست مرا جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست چون بدست آوری آسان مده از دست مرا چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا مردمم شیفته خوانند و از آن بی خبرند که چنین شیفته سودای تو کردست مرا گو نگهدار کنون جام نکونامی خویش آنکه او سنگ ملامت زدو بشکست مرا تا من ابروی کمان شکل تو دیدم چون صید تیر مژگانت ز هر سو بزد و خست مرا ناوک غمزه وتیر مژه آید بر دل از کمان خانه ابروی تو پیوست مرا دوش بر آتش شوقت همه شب از دیده آب می ریختم وسوز تو ننشست مرا سیف فرغانی بی روی بهار آیینش همچو بلبل بخزان نطق فروبست مرا سیف فرغانی