سلمان ساوجی
قصاید
قصیده شماره ۴۷ - در وصف ساغر و می : نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار ! چون به زرین زرورق می مگذارن عمر عزیز زین محیط غم که بروی نیست کشتی را گذار اندران شبها که خیل ماه بر دارد سپهر زینهار از دجله خندق ساز واز کشتی حصار ! کشتی خورشید پیکر کانعکاس جرم او روز روشن می نماید در دل شبهای تار هست خرم گلشنی ترکیب او از چوب خشک لیک چوب خشک او می آورد پیوسته بار مرکبی چوبین روان باباد در رفتن ولی نیست هیچ از رفتن او باد را بر دل غبار روحش از باد شمال است وروان از آب بحر نیست در گیتیجز این آب وهوایش سازگار معده او بگذارند سنگ خارا را ولی باشد اندر اندرونش آب صافی ناگوار آب را هر دم ز پهلویش بود رنگی دگر خود همین باشد به غایت عالم حسن جوار گردرین کشتی گذارد روزگار خود جهان ایمن از موج حواد ث بگذارند روزگار سلمان ساوجی