سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۵۷: نمیپرسی ز حال ما، نه از ما یاد میآری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی پرسی ز حال ما، نه از ما یاد می آری عزیز من عزیزان را کسی دارد بدین خواری؟ دل من کز همه عالم نیاز آرد به درگاهت چنان دل را چنین شاید که بی جرمی بیازاری؟ دمم دادی که چون چشم خودم دارم به نیکویی چه خیزد زین درون آخر برون از ناله و زاری به آزار از درم راندی و رفتی از برم اکنون طمع دارم که باز آیی و ما را نیز با زاری مرا تو ماه تابانی ولی بر دیگران تابی مرا تو آب حیوانی اگر چه در دلم ناری خوشا آن وقت و آن فرصت که اندر دولت وصلت به صبح طلعتت تا روز می کردم شب تاری رفیقان خفته و بیدار شب تا روز بخت من دریغ آن عهد بیداری که خوابی بود پنداری میان ما به غیر ما حجابی نیست می دانم چه باشد گر در آیی وین حجاب از پیش برداری به زاری و فغان از من چرا بیزار می گردی دل سلمان تحمل چون تواند کرد بیزاری سلمان ساوجی