سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۴۲: مسکین دل من گم شد و کردم طلب وی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسکین دل من گم شد و کردم طلب وی بردم به کمانخانه ابروی تواش پی خامند کسانی که به داغت نرسیدند من سوخته آن که به من کی رسد او کی؟ ساقی به سفال کهنم جام جم آور مطلوب سکندر بد هم در قدح کی صد بار می لعل تو جانم به لب آورد ای دوست به کامم برسان یکدم از آن می مطرب بزن آن ساز جگر سوز دمادم ساقی بده آن جام دلفروز پیاپی در شرح فراق تو سخن را چه دهم بسط؟ شرط ادب آن است که این نامه کنم طی بی رویت اگر دیده به خورشید کنم باز صد بار کند چشم من از شرم رخت خوی بی بویت اگر برگذرد باد بهاری حقا که بود بر دل من سردتر از دی سلمان ره سودای تو می رفت غمت گفت کین راه به پای چو تویی نیست بروهی سلمان ساوجی