سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۳۸: صوفی ز سر تو به شد با سر پیمانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه رخت و بنه از مسجد آورد به میخانه هر صورت آبادان کز باده شود ویران معموره معنی دان یعنی چه که ویرانه سودی ندهد تو به زان می که بود ساقی در دور ازل با ما پیموده به پیمانه دانی که کند مستی در پایه سرمستی مردی ز سر هستی برخاسته مردانه در صومعه با صوفی دارم سر می خوردن ناصح سر خم برکن بر نه سر افسانه ما را کشش زلفت صد دام جوی ارزد زنهار که نفروشی آن دام به صد دانه در هم گسلم هر دم از دست تو زنجیری زنجیر کجا دارد پای من دیوانه چون شمع سری دارم بر باد هوا رفته جانی و بخود هیچش پروانه چو پروانه زاهد به دعا عقبی خواهد دگری دنیا هرکس پی مقصودی سلمان پی جانانه سلمان ساوجی