سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۲۸: با آنکه آبم بردهای، یکباره دست از ما مشو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با آنکه آبم برده ای، یکباره دست از ما مشو باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو تا کی به بوی عنبرین زنجیر زلف سر کشت؟ آشفته پویم در به در دیوانه گردم کو به کو من مست ورندو عاشقم، وز زهد و تقوی فارغم بد گوی را در حق من، گوهر چه می خواهی بگو ای در خم چوگان تو، گوی دل صاحبدلان دل گوی می گردد ترا میلی اگر داری بگو از موی فرقت تا میان، فرقی نباشد در میان باریک بینی هردو را، چون باز بینی مو به مو با سرو کردم نسبتت، گفتی که ای کوته نظر گر راست می گویی چو من، رو در چمن سروی بجو شانه شکسته بسته از زلف حکایت می کند آیینه را بردار تا روشن بگوید روبرو شمع زبان آور شبی از سر گرفت افسانه ام دودش بر سر رفت از آن اشکش ازو آمد فرو سلمان حریف یار شد وز غیر او بیزار شد یکدم رها کن مدعی، او را به ما ما را به او سلمان ساوجی