سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۲۵: خوش آمدی، ز کجا میروی؟ بیا بنشین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آمدی، ز کجا می روی؟ بیا بنشین بیا که می کنمت بر دو دیده جا بنشین همین که روی تو دیدیم، باز شد دردل چه حاجت است در دل زدن، بیا بنشین مرا تو مردم چشمی، مرو مرو ز سرم مرا تو عمر عزیزی، بیا بیا بنشین اگر به قصد هلاک آمدی هلا بر خیز ورت ارادت صلح است، مرحبا بنشین سواد دیده من لایق نشست تو نیست اگر تو مردمیی می کنی، هلا بنشین فراغتی است شب وصل را ز نور چراغ به شمع گو سر خود گیر یا ز پا بنشین میان چشم و دلم خون فتاده است دمی میانشان سبب دفع ماجرا بنشین ز آب دیده ما هر طرف روان جویی است دمی ز بهر تفرج به پیش ما بنشین صبا رسول دلم بود و سست می جنبید شمال گفت: تو رنجوری ای صبا بنشین! چو گرد داد به بادت هوای دل سلمان برو مگرد دگر گرد این هوا بنشین سلمان ساوجی