سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۱۰: خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان ولی اکنون چه تدبیرست چون افتاده در گردن اگر کامم نمی بخشی، ز لب باری، دمی می ده که از آب حیاتت من هوس دارم دمی خوردن بده زان راه پرورده، بیادش ساقیا جامی که می خوردن بیاد یار باشد روح پروردن چرا در مجلست ره نیست یک شب تا در آموزم ستادن شمع سان بر پا برت خدمت به سر بردن اگر قصد سرم داری نزاعی نیست سلمان را ولیکن شرم می آید، مرا سر پیشت آوردن سلمان ساوجی