سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۹۵: در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در رکابت می دوم تا گوی چوگانت شوم از برایت می کشم خود را که قربانت شوم بر سر راهت چو خاک افتاده ام یکره بران بر سر ما تا غبار نعل یکرانت شوم آخر ای ماه جهان تابم چه کم گردد ز تو گر شبی پروانه شمع شبستانت شوم گر کنی قصد سر من نیستم بر سر سخن گردن طاعت نهم محکوم فرمانت شوم ای سهی سرو خرامان سایه ای بر من فکن تا فدای سایه سرو خرامانت شوم در سرم سودای زلف توست و می دانم که من عاقبت هم در سر زلف پریشانت شوم در مسلمانی روا باشد که خود یکبارگی من خراب چشم مست نامسلمانت شوم گفتمش تو جان من شو گفت سلمان رو بگو ترک جان وانگه بیا تا جان و جانانت شوم سلمان ساوجی