سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۵: حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم من نی نیم که هر دم، از دست دوست نالم گر خون دل خورندم، چون جام می بخندم ور سرزنش کنندم، چون شاخ رز ننالم آسودگان چه دانند، احوال دردمندان؟ آشفته حال داند، آشفتگی حالم پروانه وار خواهم، پرواز کرد لیکن کو آن مجال قربم کو آن فراغ بالم بوی شما شنیدم، کز شوق می دهم جان دیر است تا بدان بو، دم می دهد شمالم گرچه دلم شکستی، در زلف خویش بستی مرغ شکسته بالم لیکن خجسته فالم من صد ورق حکایت، از هر نمط چو بلبل دارم ولی ندارد، گل برگ قیل و قالم بیمارم و ندارم، بر سر به غیر دیده یاری که ریزد آبی، بر آتش ملالم سلمان مرا همین بس، کز پیش دوست هر شب بر عادت عبادت، آید به سر خیالم سلمان ساوجی