سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۴: تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم پس ازین دست من و دامن سودای شما چند گردم پی سودای پراکنده بسم تو به خوبی و لطافت چو گل و آبی و من با گل و آب برآمیخته چون خار و خسم کی بود کی که به وصلت رسم ای عمر عزیز؟ ترسم این عمر به پایان رسد و من نرسم سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم نیست در کوی توام راه خلاص از پس و پیش چه کنم چاره ز پیش آمد و دشمن ز پسم ای صبا بلبل مستم ز گلستان وصال بویی آخر به من آور که اسیر قفسم کار سلمان چونی افتاد کنون با نفسی بر لبم نه لب و بنواز چونی یک نفسم سلمان ساوجی