سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۳: صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح محشر که من از خواب گران برخیزم به جمالت که چو نرگس نگران برخیزم در مقامی که شهیدان غمت را طلبند من به خون غرقه کفن رقص کنان برخیزم گرچه چون گل دگران جامه درند از عشقت من چو سوسن به ثنا رطب لسان برخیزم چون شوم خاک به خاکم گذری کن چو صبا تا به بویت ز زمین رقص کنان برخیزم عمر با سوز تو چون شمع به پایان آرم نیستم دود که زود از سر آن برخیزم تو مپندار که از خاک سر کوی تو من به جفای فلک و جور زمان برخیزم سرگرانم ز خمار شب دوشین ساقی قدحی تا من ازین رنج گران برخیزم دو سه روز از سر سجاده بر آنم سلمان که به عزم سفر کوی مغان برخیزم سلمان ساوجی