سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۲: من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم به کوشش می کشم خود را که بر فتراکت آویزم مرا هر زخم شمشیرت، نشان دولتی باشد ندانم عاقبت بر سر چه آرد دولت تیزم؟ پس از من بر سر خاکم، اگر روزی گذار افتد بیابی در هوایت من چو گرد از خاک برخیزم چنان بر صورت شیرین من بیچاره مفتونم که در خاطر نمی گنجد خیال ملک پرویزم چو آب آشفته جان بر کف روانم تا کجا سروی چو قد و قامتت بینم روان در پایش آویزم نه جای آنکه در کوی وصال یار بنشینم نه پای آنکه از دست فراق یار بگریزم برو زاهد چه ترسانی مرا از آتش دوزخ منم پروانه عاشق که از آتش نپرهیزم ز چندین گفته سلمان یکی در گوش کن باری نه از گوهر کمست آخر سخنهای دلاویزم گهر در گوش بسیاری نماند لیک بعد از من بسی در گوشها ماند، حدیث گوهر آمیزم سلمان ساوجی