سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۴۳: یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور سایه وار از آفتابی ناگهان افتاده دور ما چو اشکیم از فراقش مانده در خون جگر برکناری وز میان مردمان افتاده دور رحمتی ای همرهان، آخر که جای رحمت است بر غریبی ناتوان، از کاروان افتاده دور چون کنم یاران، که من بیمار و مرکب ناتوان؟ جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور بینوا چون بلبلم، بی برگ چون شاخ درخت کز جمال گل بود، در مهرگان افتاده دور بی خم ابروی او پیوسته نالان می روم راست چون تیری که باشد از کمان افتاده دور من چو پیکان زیر پی، پیموده ام روی زمین بوده جویای نشانش، وز نشان افتاده دور ما نمی بینیم عالم جز به نور طلعتت گر چه از ماهی چو ماه از آسمان افتاده دور آنچنان کانداخت چشم بد مرا دور از رخت باد چشم بد ز رویت آنچنان افتاده دور دی خیالت گفت: سلمان حال تنهاییت چیست؟ چون بود حال تن تنها، ز جان افتاده دور سلمان ساوجی