سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۴۱: چوگان زلفش از دل من برد گو ببر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چوگان زلفش از دل من برد گو ببر ای دل بگیرش آن خم چوگان و گو ببر در زحمتم ز درد سر و گفت و گوی عقل ای عقل از سرم برو این گفت و گو ببر ای آشنا چه در پی بیگانه می روی؟ آن را که درد توست تو درمان او ببر صوفی هنوز صافی رندان نخورده است ساقی برای او قدحی زین سبو ببر تا عرض رنگ و بو نکند گل به باغ رو بویش به باد برده و رنگش ز رو ببر گر زانکه عمر می طلبی کرده ایم گم عمر دراز در سر زلفت بجو ببر می آورم به پیش تو حاجت که گفته اند حاجت به نزد صاحب روی نکو ببر یا رب مرا به آرزوی خویشتن رسان! یا از دل و دماغ من این آرزو ببر خو کرده است بر دل تنگ تو جور دوست سلمان! جفای آن صنم تنگ خو ببر سلمان ساوجی