سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۱۳: آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود می آید او و عقل من از جا همی رود حوریست بی رقیب که از روضه می چمد جانیست نازنین که به تنها همی رود از زنگبار زلف پراکنده لشگری بر خویش جمع کرده به یغما همی رود ما را اگر چه ساخت به خواری چو خاک راه شکرانه می دهیم که بر ما همی رود مسکین دلم به قامت او رفت و خسته شد زان خسته می شود که به بالا همی رود گویی چرا به منزل ما هم نمی رسند آهم که از ثری به ثریا همی رود؟ دل قطره ای ز شبنم دریای عشق اوست کز راه دیده باز به دریا همی رود سلمان چو خامه، نامه به سودا سیاه کرد بس چون کند که کار به سودا همی رود سلمان ساوجی