سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۰۳: آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟ در معرض خورشید، کی نور سها پیدا بود؟ رندیست کار بیدلان، تقوی شعار زاهدان آری دلا هر کسوتی، بر قامتی زیبا بود آنکس که آرد در نظر، روی چنان و همچنان عقلش بود بر جا عجب گر عقل او بر جا بود من در شب سودای او، دل خوش به فردا می کنم لیکن شب سودای او ترسم که بی فردا بود گرچه سخن راندم بلند، از وصف قدش قاصرم هر چیز کاید در نظر، قدش از آن بالا بود گفتم که بالای خوشت، اما بلایی می دهد گفتی: بلی در راه ما، این باشد و آنها بود او ریخت خون چشم من، دامن گرفت از خون مرا او می کند بر ما ستم، لیکن گناه از ما بود تابی ز شمع روی او، گر در تو گیرد مدعی! آنگه بدانی کزچه رو پروانه نا پروا بود؟ در آب می جستم تو را دل گفت: کای سلمان بیا! در بحر عشقش غوص کن، کان در درین دریا بود سلمان ساوجی