سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۸۱: تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمیداند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمی داند خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی خواند به رخسار تو می گویند: می ماند گل سوری بلی می ماندش چیزی و بسیاری نمی ماند نمی یارد رخت دیدن که چون می بیندت چشمم ز معنی می شود قاصر، به صورت باز می ماند شب ماه روشن است امشب، بده پروانه تا خادم ندارد شمع را برپا، برد جاییش بنشاند برافشان دست تا صوفی، بپایت سر دراندازد درا دامن کشان تا دل، ز جان دامن برافشاند بدورت قبله مستان چرا باید که باشد می؟ تو لب بگشای با ساقی بگو تا قبله گرداند قرار ما اگر خواهی، تو با باد سحرگاهی قراری کن که زنجیر سر زلفت نجنباند امید وصلت، امروزم به فردا می دهد وعده برینم وعده می خواهد که یک چندی بخواباند به گردی از سر کوی تو جانی می دهد سلمان متاعی بس گرانست این بدین قیمت که بستاند سلمان ساوجی