سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۴: نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی دانم که نی چون من چرا بسیار می نالد؟ دمادم می زند یارش، ز دست یار می نالد نشسته بر ره با دست و بادش می زند هر دم از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار می نالد دمیدندش دمی در تن از آنرو روح می بخشد بریدندش زیار خود، از آنرو زار می نالد ز بیماری چنانش تن نحیف و زار می بینم که بر هر جا که انگشتش نهی صد بار می نالد دمی بسیار دادندش، شکایت می کند زان دم جگر سوراخ کردندش، از آن آزار می نالد مگر در گوش او رمزی، ز راز عشق می آید دلش طاقت نمی آرد، ازین گفتار می نالد نفس با عود زن کز یار می سوزد نمی گرید مزن بادی که از هر باد نی چون یار می نالد منال از یار خود سلمان که تشنیع است بر بلبل اگر در راه عشق گل ز زخم خار می نالد دمی بر نی بزن نی زن، که دردی هست همراهش اگر دردی ندارد نی چرا بسیار می نالد؟ سلمان ساوجی