سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۱: نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نظری کن که دل از جور فراقت خون شد نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟ حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟ تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال اثر مهر توام روز به روز افزون شد در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل نقش خود در آیینه بر او مفتون شد کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد سلمان ساوجی