سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۵۹: مجموع درونی که پریشان تو باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مجموع درونی که پریشان تو باشد آزاد اسیری که به زندان تو باشد دانی سر و سامان ز که باید طلبیدن؟ زان شیفته کو بی سر و سامان تو باشد من همدم بادم گه و بیگاه که با باد باشد که نسیمی ز گلستان تو باشد ای کان ملاحت، همگی زان توام من تو زان کسی باش که اوزان تو باشد آن روز که چون نرگسم از خاک برآرند چشمم نگران گل خندان تو باشد خواهم سر خود گوی صفت باخت ولیکن شرط است درین سرکه به چوگان تو باشد هر کس که کمان خانه ابروی تو را دید شاید به همه کیش که قربان تو باشد دامن مکش از دست من امروز و بیندیش زان روز که دست من و دامان تو باشد خلقی همه حیران جمال تو و سلمان حیران جمالی که نه حیران تو باشد سلمان ساوجی