سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۵۳: اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد زهی دیوانه عاقل، که در بندی چنان باشد به دست باد گفتم جان فرستم باز می گویم: که باد افتان و خیزان است و بار جان گران باشد کسی بر درگه جانان ره آمد شدن دارد که در گوش افکند حلقه، چو در بر آستان باشد کسی کو بر سر کویت تواند باختن جان را حرامش باد جان در تن، گرش پروای جان باشد تو حوری چهره فردای قیامت گر بدین قامت میان روضه برخیزی، قیامت آن زمان باشد تو دستار افکنی صوفی و ما سر بر سر کویش سر و دستار را باید که فرقی در میان باشد ز چشمش گوشه گیر ای دل که باشد عین هوشیاری گرفتن گوشه از مستی که تیرش در کمان باشد بهای یک سر مویش، دو عالم می دهد سلمان! هنوزش گر بدست، افتد متاعی رایگان باشد سلمان ساوجی