سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۶: گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد آن شعله که دل سوزد، از مهر تو افروزد وان باد که جان بخشد، از زلف تو برخیزد هر دل که برد چشمت، در دست غم اندازد هر می که دهد لعلت، با خون دل آمیزد کو طاقت آن جان را، کز وصل تو بکشیبد؟ کو قوت آن دل را کز جور تو بگریزد؟ دل می طلبی جانا، آن زلف بر افشان تا دل بر سر جان بارد، جان بر سر جان ریزد تیغ غم عشقت را ازجان سپری کردم هر کش سپری باشد، از تیغ بنگریزد حاشا که بود گردی، بر دل ز تو سلمان را! گر عشق تو خاکش را، صدبار فرو ریزد سلمان ساوجی