سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۸: من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی گنجد چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی گنجد ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمی گنجد بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت چه بنویسم، که در طومار و در دفتر، نمی گنجد به عشق چنبر زلفت، چه باک، از چنبر چرخم سرم تا دارد این سودا، در آن چنبر، نمی گنجد همه شب، دوست می گردد، به گرد گوشه دلها که جز تو در دل تنگم، کسی دیگر، نمی گنجد حدیثی زان دهن گفتم، رقیبم گفت: زیر لب برو سلمان، که هیچ اینجا، حکایت در نمی گنجد سلمان ساوجی