سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۰۴: بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت گاه با خویش و گه از خویش جدا، باید رفت تا به مقصود از این جا که تویی، یک قدم است قدمی از پی مقصود، فرا باید رفت رهبری جو، که درین بادیه هر سوی رهی است مرد سرگشته چه داند که کجا باید رفت تا نگویی سفر صوب حجازست صواب وقت باشد که تو را راه خطا، باید رفت عاشقان را چو هوای حرم کعبه بود بر سر خار مغیلان به صفا، باید رفت تا غبار سر کویت نشوم، ننشینم وگرم خود همه بر باد هوا، باید رفت خنک آن دم، که به بوی سر زلف تو مرا به فدای قدم باد صبا، باید رفت غرض از کعبه و بتخانه تویی سلمان را چه کنم خانه پی خانه خدا باید رفت نقد گنجینه آن خانه، چو در سینه ماست به گدایی به در خانه، چرا باید رفت سلمان ساوجی