سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۰۱: آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت عاشقی و مستی و دیوانگی، نتوان نهفت پرده عشاق را برداشت مطرب در سماع گو فرو مگذار، تا پیدا شود، راز نهفت لذت سوز غمش، جز سینه بریان نیافت گوهر راز دلم، جز دیده گریان نسفت تا خم ابروی شوخ او، به پیشانی است، طاق در سر زلفش، دل من، با پریشانی است جفت دست هجرانت، مرا در سینه، خار غم نشاند تا ازین خار غمم دیگر چه گل خواهد شکفت زینهار از ناله شبهای من، بیدار باش کین زمان شبهاست، تا از ناله من کس نخفت در صفات عارضت، تا نقش می بندد خیال کس سخن نازکتر و رنگین تر از سلمان نگفت سلمان ساوجی