سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۷۷: من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست کین گوشه، خلوتی است که خاص، از برای توست ای غم وثاق اوست دلم، گرد او مگرد جایی که جای فکر نباشد، چه جای توست آیینه صفات خدایی و خلق را جمعیتی که روی نمود، از صفات توست چشم بدان، ز حسن لقای تو دور باد کاکنون بقای عالمیان، در لقای توست آنچ از تو می رسد به من احسان و مردمی است و آنها که می رسد، به تو از من دعای توست موی تو بر قفای تو دیدم، بتافتم گفتم، مگر که دود دلی، در قفای توست مویت به هم برآمد و در تاب رفت و گفت سودای کج مپز، که کمند بلای توست گر بنده می نوازی، ور بند می کنی ما بنده ایم، مصلحت ما، رضای توست ور قطع می کنی سرم، از تن بکن، که نیست قطعا برین سرم سخنی، رای، رای توست خاک درت، به خون جگر گشت حاصلم سلمان برو، که خاک درش خونبهای توست سلمان ساوجی