سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۶۳: روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است در دل خورشید و مه، زان روز تاب، افتاده است دیده من تا به روی توست، روشن، خانه ای است مردم چشم مرا، در خانه آب، افتاده است بس که بارید از هوا، باران محنت، بر سرم کش به اطراف زجاجی، آفتاب افتاده است غمزه ات دل می برد، چشم توام، خون می خورد روز و شب آن در شکار، این در شراب، افتاده است کرد چشمت، فتنه ای پیدا و در هر گوشه ای عالمی بر فتنه بختم به خواب، افتاده است شد دل بیمار و می خواهد ز لعلت، شربتی رحمتی فرما، که این مسکین، خراب افتاده است آفتابی، از من خاکی، جدا خواهد شدن لاجرم چون ذره، دل در اضطراب، افتاده است برمتاب از من، عنان، آخر که یکسر کار من رفته است از دست و در پا چون رکاب، افتاده است تا من افتادم ز کویت در حسابی نیستم ز آنکه در کویت چو سلمان، بی حساب افتاده است سلمان ساوجی