سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۵: مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگس وار از سر خوان وصال خود مران ما را نه مهمان توام آخر بخوان روزی بخوان ما را کنار از ما چه می جویی میان بگشاد می، بنشین به اقبالت مگر کاری برآید زین میان ما را از آنم قصد جان کردی که من برگردم از کویت « معاذا الله» که برگردم چه گردانی به جان ما را تو زوری می کنی بر ما و ما خواهیم جورت را کشیدن چون کمان تا هست پی بر استخوان ما را رقیبان در حق ما بد همی گویند و کی هرگز توانند از نکو رویان جدا کردن بدان ما را چو اجزای وجود ما مرکب شد ز سودایت چه غم گر چون قلم گیرند مردم بر زبان مارا قیامت باشد آن روزی که بر سوی تو چون نرگس ز خواب خوش بر انگیزند مست و سرگردان مارا نشان آب حیوان کز دهان خضر می جستم دهانت می دهد اینک به زیر لب نشان مارا بیا سلمان بیا تا سر کنیم اندر سر کارش کزین خوشتر سر و کاری نباشد در جهان ما را سلمان ساوجی