حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸: از مژه گرچشم مستت دست در خنجر زده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از مژه گرچشم مستت دست در خنجر زده نیست بد مستی عجب زان مست کان ساغر زده برزده آن آتش طلعت بفردوس نعیم طاق ابروحسنش از خورشید بالاتر زده ابروی او آبروی ماه نو را ریخته شمع از آزرم رویش خویش بر آذر زده خط بطلان زان قد چون نیشکر کلک قدر برالفهای قد سیمین بران یکسر زده ای بت چین تیر مژگانت خطا هرگز نرفت چون خور آسان گرچه در هر لحظه نیرت پرزده مشت خاکی را نباشد دلربائی اینهمه کیست این یارب ز روی گلرخان سر بر زده آنهمه غوغا که در محشر شود نبود عجب شورش از سودای زلفش در سر محشر زده در فلک خرگاه مهر از ماه بالاتر زنند وین هلال ابرویش از مهر و مه برتر زده طوطی گویای اسرارم شکرریزی کند گوئی از نوش لبت منقار در شکر زده حکیم سبزواری