حکیم سبزواری
غزلیات
شمارهٔ ۳۸: گردی از آن رهگذرم آرزوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گردی از آن رهگذرم آرزوست افسر شاهی بسرم آرزو ست ترک به تارک به میان عقد فقر شاهم و تاج و کمرم آرزوست با چمن و خلد ندارم سری خفتن آن خاک درم آرزوست چند بمانم پس این نه حجاب سیر فضای دگرم آرزوست ذوق پر افشانی با غم نماند تیر ز شصتت به پرم آرزوست جام می ناب نخواهم دگر خوردن خون جگرم آرزوست عشق نگیرد مگر از درد زیب سینه پر از شررم آرزوست بلکه به بیند بتو این چشم تار گرد تو کحل بصرم آرزوست بو که رسد بوت بدل سینه را چاک زدن هر سحرم آرزوست طوطی جان تا که شکرخا شود حرفی از آن لب شکرم آرزوست چند سبا هدهد باد صبا خود ز سلیمان خبرم آرزوست تا بکیم تفرقه یعقوب وار بوی قمیص پسرم آرزوست گرچه چو عیسی پدری نیستم وصل حقیقی پدرم آرزوست معتکف هستی خود بودمی چند شد از خود سفرم آرزوست آرزو اسرار همه حاجتست رفتن این خود ز برم آرزو است حکیم سبزواری