جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۶۵: من صورتی چنین نشنیدم به دلبری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من صورتی چنین نشنیدم به دلبری یا رب چه گویمت که چه پاکیزه منظری سایه ز ما دریغ مدار، ای که می کند در باغ حسن قدّ بلندت صنوبری قدّ ترا چو سرو چمن دید سجده کرد گفتا ز من به یک سر و گردن فزون تری همسایه توام که تو آثار رحمتی در سایه توام که تو خورشید انوری معروف گشته نرگس شوخت به دلبری مشهور گشته غمزه مستت به ساحری خلقی به رهگذار تو آورده جان به لب زنهار از آن زمان، که بیایی و بگذری زیور مبند بر رخ و رخساره ای چو ماه ای آفتاب حسن! چه محتاج زیوری چون صبر و هوش رفت برود، کو دلت جلال باده ای بریخت پاک و تو در بند ساغری جلال عضد یزدی