جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۶۰: در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری عاشق گل را بباید ساختن با نوک خاری دوستان پرسند کآخر در چه کاری در چه کارم می گذارم عمر خود را بر امید انتظاری بارها بار فراقت برده ام برگردن جان من بدین سختی و دشواری ندیدم هیچ باری غمگساری هست هر کس را به روز شادی و غم وای من کاندر غمت جز غم ندارم غمگساری نقش رویت نیست غایب یک زمان از پیش چشمم لاله زین سان بر نروید بر کنار جویباری گر دهی تشریف در پایت فشانم جان و دل برنخیزد بیش ازین از دست درویشی نثاری خاک راهت شد جلال و پیش خود راهش ندادی باد را گر هست راهی خاک ره را نیست باری جلال عضد یزدی