جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵۰: بیاور ای بت ساقی شراب دوشینه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیاور ای بت ساقی شراب دوشینه بزن برآتشم امروز آب دوشینه چه عزم بود که دیشب برفتی از بر ما چه بود راست بگو آن شتاب دوشینه کجا به خواب رود بی تو چشم من امشب که در کنار تو خوش بود خواب دوشینه هزار شمع نهادیم و خانه تاریک است چو نور می ندهد ماهتاب دوشینه همان سرشک و همان دل بجاست تا دانی که حاضر است شراب و کباب دوشینه غلام خویشتنم خوانده ای به مستی دوش سرم ز چرخ گذشت از خطاب دوشینه مده شراب به ما امشب ای ندیم که ما هنوز بی خبریم از شراب دوشینه معاشران همه هشیار گشته اند و جلال هنوز بی خود و مست و خراب دوشینه جلال عضد یزدی