جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۲۳۳: چه نکهت است مگر بوی بوستان است این
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه نکهت است مگر بوی بوستان است این چه دولت است مگر روی دوستان است این علاج این تن رنجور ناتوان است آن دوای این دل مهجور پر فغان است این عجب که جوشش صفرای عشق افزون است ز اشک دیده که مانند ناودان است این برفت بلبل شیدا چو من به طرف چمن ز دست دوست به دستان چه داستان است این کنون کف من و جام شراب، ای زاهد! مراست سود در آن گر ترا زیان است این خوشا کسی که به غفلت ز دست نگذارد عنان عمر که با باد هم عنان است این هر آن که دید به فصل بهار آه مرا گمان برد که مگر موسم خزان است این که را فرستم تا با لبش سخن گوید مگر نسیم سَحَر را که کار جان است این جلال! طرف گلستان و صحبت یاران مده ز دست که خود حاصل جهان است این جلال عضد یزدی