جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۹: المنّة لِلّه که برآمد همه کامم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
المنّة لِلّه که برآمد همه کامم وان آهوی پدرام درافتاد به دامم ای بخت! بیا بر من و بر خویش نظر کن تا خود تو کدامی و من امروز کدامم؟ اقبال قرینم شد و محبوب رفیقم عالم به مرادم شد و، ایّام به کامم ما را نه سر حور و نه پروای بهشت است حور است مرا یار و بهشت است مقامم در سایه خورشید جمال تو همه عمر خورشید سعادت نرود از سر بامم بودی همه چون شام ز هجران تو صبحم و اکنون همه چون صبح شد از روی تو شامم سرگشتگی هجر تو بر من به سرآمد زین پس همه در گلشن وصل تو خرامم سهل است گرم عمر به سختی به سرآید این کام که من یافتم از عمر تمامم زان روز که نامم به زبان تو برآید در اوج جلال است ز اقبال تو نامم جلال عضد یزدی