جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۵: خیال روی تو مأوا گرفت در بر چشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خیال روی تو مأوا گرفت در بر چشم نمی شود نفسی غایب از برابر چشم مجال خواب ندارم که می زند هر شب خیال زلف تو تا روز حلقه بر در چشم به جام باده چه حاجت مرا که خون جگر به حلق تشنه فرو می رود ز ساغر چشم اگر تو بر سر و چشمم گذر کنی سهل است اگرچه سهل نباشد گذشتن از سر چشم دل پر آتش اگر لایق نشست تو نیست بیار که جات کنم بر کنار منظر چشم مرا تو چشم و چراغی مرو ز پیش نظر وگرنه تیره شود خانه منوّر چشم ولی یقین که به صد چشم و گوش نتوان داشت چنین که می برد ابروی تو دل از بر چشم ز بحر اشک کنارم کند پر از گوهر گهی غوطه کند هندوی شناور چشم جلال گوهر دیده نثار پای تو کرد عزیزتر نبود گوهری ز گوهر چشم جلال عضد یزدی