جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۱: در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در پایت اوفتادم ای دوست! دست گیرم می کن بزرگی خود منگر که من حقیرم ای شمع جمع خوبان! پروانه وار روزی گرد سرت بگردم در پیش پات میرم از دست چشم و زلفت پیش که داد خواهم؟ [این] می کشد به بندم [وان] می کشد به تیرم خیز ای طبیب نادان! ترک معالجت کن من درد عشق دارم درمان نمی پذیرم چون کشته تو گردم گر بگذری به خاکم از خاک سر برآرم تا دامنت بگیرم ای دوستان! مجویید از بند او خلاصم آزادم از دو عالم تا در کفش اسیرم روی از تو برنچینم گر می کشی به تیغم چشم از تو برندوزم گر می زنی به تیرم من ترک او نگویم ور جان رَود درین سر کز جان گزیر باشد وز دوست ناگزیرم هر شب به خار و خارا غلطم ز درد دوری وز شوق وصل گویی پهلوست بر حریرم تا از جلال دوری دوری نکرد یک دم نام تو از زبانم، یاد تو از ضمیرم جلال عضد یزدی